فارور | Faroor



ساعت تقریباً دو و نیم ظهره و هوا تاریکه! صدای رعد و برق؛ صدای بارون؛ صدای ماشین‌های توی خیابون. عجب هوایه این هوا . . بی‌خود نیست خیلی‌ها به هوای اردیبهشت، یا شاعر شدن یا دیوانه‌هایی که عاشق شدن. به هرحال، حیفم اومد به هوای این هوا، هوایی نشم و چیزی ننویسم؛

پ.ن: شاید اردیبهشت میتونست برای منم خاص باشه!


ساعت تقریباً دوُ نیم ظهره و هوا تاریکه! صدای رعد و برق؛ صدای بارون؛ صدای ماشین‌های توی خیابون. عجب هوایه این هوا . . بی‌خود نیست خیلی‌ها به هوای اردیبهشت، یا شاعر شدن یا دیوانه‌هایی که عاشق شدن. به هرحال، حیفم اومد به هوای این هوا، هوایی نشم و چیزی ننویسم؛

پ.ن: شاید اردیبهشت میتونست برای منم خاص باشه!


از سرکار میکشیم! از خونه میکشیم! از مردم و ماشینای تو خیابون میکشیم! از همه بدتر از دانشگاه میکشیم (اونم بصورت مجازی!) خلاصه از دستِ همه میکشیم! معلومم نیست کی توم میشه این کشیدنا! کی تموم میشه این غُرغرای الکی، این خاله زنک بازی های همیشگی، این جدل های دائمی، این کلاسای بیخودی . . #شاید_موقت


از سرکار میکشیم! از خونه میکشیم! از مردم و ماشینای تو خیابون میکشیم! از همه بدتر از دانشگاه میکشیم (اونم بصورت مجازی!) خلاصه از دستِ همه میکشیم! معلومم نیست کِی توم میشه این کشیدنا! کی تموم میشه این غُرغرای الکی، این خاله‌زنک بازی‌های همیشگی، این جدل‌های دائمی، این کلاسای بیخودی . . #شاید_موقت


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها